یگانهیگانه، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

یگانه عزیزم

باز هم كلي ماجرا

اينقدر سرم شلوغ شده كه درست وحسابي نميرسم بيام و از اتفاقات و كارات برات بنويسم نازنينم. هر دفعه با يك فرصت كم و كلي حرف و ماجرا .. اول اينكه روزت مبارك عزيزم. به قول خودت دوست دارم عزيزم(دستاتم باز ميكني و مياي بغلم ميكني و بوسم ميكني) به همه دوست جونا و دخترهاي خوشگل و ناز و دوست داشتني روزشونو تبريك ميگم.  از همه ي دوست جونا و خاله هاي عزيز عذرخواهي ميكنم به همتونم سر ميزنم. 2_3روزي يك كم يگانه جونم حال نداره و گاهي تب ميكنه و .. شايد از دندوناته عزيزم ديگه 4تا نيشهات در اومدن. الان كه خوابوندمت 2بار بيدار شدي و دوباره اومدم برات داستان گفتم. هر وقت بيدار ميشي اگه بخواي دوباره بخوابي بايد داستان رو برات بگم هروقتم از...
28 شهريور 1391

يك ماه اتفاق

بلاخره بعد يك مدت طولاني وقفه موفق شدم كه بيام و بنويسم نميدونم چرا اينقدر اين روزها سريع ميگذره حالا نميدونم از كجا شروع كنم از بس كه توي اين مدت اتفاقات و خاطرات خوب و بد اتفاق افتاده. چقدر خوبه دخترم كه اينجا برات مينويسم چون آدمي فراموشكاره و بعضي خاطرات رو بعد يه مدت فراموش ميكنه. سعي ميكنم تا جايي كه يادمه از اين يكماه برات بنويسم. ديگه براي خودت خانمي شدي شبها كه بيدار ميشي خودت ميري آب ميخوري و بعد مياي ميخوابي. 13 و 14 همين دندوناتم نيش زدن. دندونهاي نيشت. الهي من قربون دختر صبورم بشم. براي افتتاحيه المپيك تو هم حركات موزون انجام ميدادي!! فيلمي ازت گرفتم ديدني!! توي ماه رمضان خيلي بيحال شده بودم تو هم كه حسابي...
3 شهريور 1391
1